رسیده است به دروازة ورودی حرم، درست مقابل اذن دخول که میایستد، دست بر دریای پرتلاطم سینهاش میگذارد و آرامآرام نجوا میگیرد: «اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک». به میانة دعا که میرسد چند قطره باران در قدح چشمانش حلقه میزند، نسیمی بر پهنای صورتش میوزد که عطر محبت از آن میرسد. ناگاه لبان لرزانش «السلام علیک یا ابا الجواد» را زمزمه میکند.