یک خیابان پر از نور، لبریز از عشق

اینجا تهِ تهِ خیابان عاشقی است؛ جایی که یک حلقه مشترک از جنس نور، دل‌ها را بهم گره زده و دخیل کرده به گنبد طلایی امام رئوف که از هر زاویه‌اش پیداست. اینجا آخرِ خیابان عاشقی است؛ جایی که همه فدایی‌اند، فدایی آقایی که نمی‌توانند یک لحظه چشم از حرمش بردارند.

فدایی‌اند و شنیده‌اند اولین قدم برای به‌چشم یار آمدن، خدمت کردن به زوارش هست، برای همین نه گرما مانع‌شان می‌شود و نه خستگی و عرق‌ریختن‌های ممتد، همین می‌شود که یکی بار هندوانه و طالبی خالی می‌کند، یکی یک‌ریز آب هویج می‌گیرد و دیگ‌های شربت را هم می‌زند، گروهی تندتند ظرف‌های چلوخورشت قیمه دست مردم می‌دهند و یکی هم دستگاه بزرگ بستنی‌ساز موکب‌ش را برای آخرین بار وارسی می‌کند تا برای پذیرایی از زائران تا پایان شب کم نیاورد.
اینجا خیابان امام رضاست؛ جایی که در هر دوسویش تا چشم کار می‌کند موکب‌هایی قطار شده‌اند که دل توی دل خادم‌هایشان برای پذیرایی از زائر و مجاور نیست، اینجا خیابانِ لبریز از جمعیتِ دلباخته امام مهربانی‌هاست که بنا دارد امروز با حضور مردم عاشق، زیباترین جشن میلادِ ولایت و بزرگترین شادی ایرانیان را رقم بزند.
خراسانی‌ها تصمیم گرفته‌اند برای شاه خراسان یک جشن تولد باشکوه بگیرند؛ جشنی که هم میزبان و هم میهمانش مردمند. بعضی‌ها در نقش خادم و موکب‌دار و بعضی در نقش میهمانان شاد این جشن باشکوه که یک چشم‌شان از دور به گنبد طلایی حرم آقاست و یک چشم‌شان به صف‌های طویلی که آنها را تا پیشخوان موکب‌ها و محل پذیرایی و رفع تشنگی و گرسنگی می‌کشاند. 
هر کدام در یک نقش اما با یک ویژگی مشترک، همگی خوشحالند و سر از پا نمی‌شناسند، همگی عاشقند، همگی دلباخته امام رئوف‌شان هستند.  
دو صف بلند و طویل، یکی زنانه و دیگری مردانه، جلوی یک موکب بزرگ شکل گرفته است. 
تا بیایم اسم روی موکب را بخوانم، امیرحافظ ۱۲ ساله که جلوی پیشخوان، کنارم ایستاده بود، با خنده گفت:«موکب آذربایجانی‌های مقیم مشهد»، بعد هم ادامه داد که اینجا توی موکب همه کار می‌کند، از جابه‌جا کردن هندوانه و طالبی‌ها تا دادن غذا دست مردم. 
سینی‌های گرد و بزرگ مرتب پر و خالی می‌شد و خادم‌های سبزپوش ظرف‌های یک‌بار مصرف پلوخورشتِ قیمه را تندتند دست آدم‌های ایستاده در صف‌های طویل می‌دادند.
موکب‌شان از آن پروپیمان‌هاست. می‌پرسم فقط چلوخورشت دست مردم می‌دهید؟ مرد قدبلند ایستاده وسط موکب صدایش را بلند می‌کند تا توی هم‌همه مردم و مداحی‌ها به گوش من برسد:«ده هزار پرس قیمه برای ناهار که از ساعت یک شروع کردیم به توزیع و ده هزار پرس قورمه‌سبزی و بوقلمون هم برای شام. هندوانه و طالبی و آب و شربت هم داریم.»
۵۸ سال سن دارد و نامش مقصود ایرانمش است و از آن موکب‌دارهای اصیل:«۲۰ سال است موکب‌داری می‌کنیم، توی اربعین و محرم صفر، توی کربلا و نجف و مشهد، امسال اولین بار است که موکب‌مان را برای این جشن بزرگ در خیابان امام رضا برپا کردیم.»
 

عالی است، مثل اربعین 
مردم که ظرف‌های غذایشان را می‌گیرند، می‌روند آنطرف‌تر وسط خیابانِ قرق‌شده یا اینکه به حصارهای آهنی وسط خیابان تکیه می‌دهند و همانجا خورشت‌قیمه را داغ‌داغ نوش‌جان می‌کنند. دو مرد با ظرف‌های غذا کنار هم ایستاده‌ و توی حال خودشان هستند، یکی‌شان تازه از سبزوار رسیده و دیگری مشهدی است. با یک سئوال سکوت‌شان را می‌شکنم:«گرسنه بودیم، حال و هوای خوب و دلچسبی است، مثل کربلاست، مثل اربعین.»
 

حال و هوا عالی است؛ امام رضایی است 
نزدیک خانم‌های توی صف می‌شوم. می پرسم چه حس و حالی دارید و همه با هم می‌گویند:«خیلی خوشحالیم، دست خالی آمده‌ایم تا دست پر برگردیم» ، صدای یکی‌شان که از قزوین آمده بلندتر است، می‌خندد و چشمانش از شادی برق می‌زند:«تولد امام رضاجان‌مان است، آمده‌ایم گدایی کنیم، آمده‌ایم تولدش را تبریک بگوییم و دست پر برگردیم.» و زنهای توی صف همه با هم می‌گویند انشالله. 
رد صف را می‌گیرم و جلو می‌روم، خانم جوانی تا مرا می‌بیند و متوجه می‌شود که خبرنگارم چشم می‌دوزد به گنبد طلایی حرم و می‌گوید:« حال و هوای اینجا عالی است؛ امام رضایی است.»

دلشان شور می‌زند
موکب‌داران مسجد امیرالمؤمنین قرار است تا شب از ۶ هزار نفر با شربت شیره و نبات و زعفران پذیرایی کنند، آرامند اما دلشان شور می‌زند، بیشتر از همه دلِ حاج‌آقای رحیمی که بانی خیرات این موکب است و می‌گوید بنویسید مسجد امیرالمؤمنین. منتظر ایستاده‌اند تا جریان آب توی لوله جاری شود و دیگ‌های شربت‌شان را بار بگذارند.
 

اینجا عشق است
پرده یک موکب کنار می‌رود و با جمعیتی از دخترخانم‌های محجبه شاد و پرانرژی روبه‌رو می‌شوم. موکب‌شان دخترانه است و شربت و شیرینی و شکلات دست مردم می‌دهند. می‌گویند اسم موکب‌ مردمی‌شان، آبشار عاطفه‌هاست و عاطفه از چشمان‌شان می‌بارد:«حس و حال‌مان عالی است، قابل توصیف نیست، اینجا عشق است.»
 

بستنی‌خورها کجای مجلس نشسته‌اند؟
توی این بیداد گرمای خردادی، سرِ یک موکب خیلی شلوغ است؛ موکب مرکز نیکوکاری خدام‌الشهدا که وسط موکبش یک دستگاه بزرگ بستنی‌ساز قرار گرفته و قرار است تا پایان شب، کام ۱۲ هزار نفر را با بستنی‌های گوارایش، شیرین می‌کند.
سجاد شریفی اینها را می‌گوید و اضافه می‌کند بانی این بساط بستنی یک نفر است و ۹۰ میلیون تومان هزینه کرده است.
توی موکب بغلی یک خادم چشم سبزِ و سپیدموی ایستاده و لبخندی روی لب دارد:«درباره امام رضا چه بگویم، زبانم قاصر است، من فقط آمده‌ام اینجا خدمت کنم و جواب بگیرم.»
بچه‌های سازمان موقوفات سادات رضوی هم اینحا موکب دارند؛ می‌گویند همگی پشت در پشت بچه‌های امام رضا هستند. مجید ارغیانی یکی از آنهاست که با انگشت تپه‌های بزرگ طالبی و هندوانه‌ و هویج انباشته شده توی موکب را نشان می‌دهد و می‌گوید: منتظریم بقیه نیروها برسند تا کار آب‌هویج‌گیری و قاچ‌زدن میوه‌ها را شروع کنیم.
 

می‌شود ما را نگاه کنی آقا 
اینجا تا چشم کار می‌کند موکب است؛ موکب‌های خیرینِ امام‌رضایی؛ از سراسر کشور آمده‌اند؛ آمده‌اند تا برای آقای مهربان‌شان جشن تولد بگیرند، آمده‌اند با همه دار و ندارشان، با همه قوت  و توان و انرژی‌شان، آمده‌اند تا ناز زائرینش را بکشند، تا گل لبخند روی لب مجاورانش بنشانند، و همه و همه به امید نیم نگاهی از سوی یار دل‌مان می‌خواهد همه خوشحال باشند
راهم را از وسط خیابان به سمت پیاده‌رو کج می‌کنم تا توی پیاده‌رو، پشت موکب‌ها جای خلوتی برای نشستن و نوشتن پیدا کنم. چشمم به یک آب‌میوه‌گیری کوچک می‌افتد، دو نفر از نیروهای سپیدپوشش دم در ایستاده‌اند، به شوخی می‌گویم با این موکب‌ها و این بساط آب‌میوه و بستنی که من توی موکب‌ها دیدم، امروز مشتری ندارید، تعطیل کنید و بروید استراحت. یکی‌شان که شادی از سر رویش می‌بارد، می‌گوید:«چه ایرادی دارد؟ یک روز هم میهمان امام رضا باشند، همه خوشحال باشند، ما هم کیف می‌کنیم، البته که روزی‌رسان خداست.»
حتما دوست دارند آنها هم برای امام رضا کاری کنند که دعوتم می‌کنند توی آب‌میوه‌گیری و روی صندلی بنشینم و با خیال راحت گزارشم را بنویسم. هنوز دقایقی نگذشته که ۵_ ۶ نفر وارد می‌شوند و سفارش آب‌میوه می‌دهند و من انگشت به دهان که عجب! ... امام رضا چه مهربانانه حواسش به همه هست.
حالا بهتر حال همه آن آدم‌های وسط خیابان را می‌فهمم، همه‌ آن زائرین و مجاورین و موکب‌دارهایی که مطمئن بودند امروز از این جشن و میهمانی بزرگ دست خالی به خانه برنمی‌گردند.

کد خبر 1171

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha