«فاطمه پاریاب» از آنهایی است که دلی بزرگ دارد. وقتی از پشت تلفن میگوید قرار مصاحبه را برای عصر بگذار تا صبح به کارهایم برسم، با خودم خیال میکنم کارمند ادارهای، نهادی یا سازمانی است که میخواهد بعد از ساعت اداری به خانهاش بروم. اما وقتی جواب سؤالم را میدهد که کجا مشغول به کار است؛ دستم کمی میلرزد و گوشه برگههای زیر دستم مینویسم «یک سوژه خاص».
میخواستم نیت خدمت در کنار کارم باشد
او سالهاست پس از جدایی و متارکه با همسرش؛ کارش، کارگری خانههای مردم است. با همین نان سه پسرش را هم بزرگ کرده و افتخار میکند نان حلال پای سفره بردهاست. او هرچه دارد و ندارد را از لطف حضرت رضا(ع) که بعد از ازدواج به عشق او مشهد آمده میداند. میگوید: «متولد اول فروردین سال ۵۷ هستم. بچه انقلابم. اهل تربتجام هستم ولی از روزی که ازدواج کردم، مشهد آمدم. از همان دوران کودکی عاشق امام رضا(ع) بودم. تا گفتند خواستگارم مشهدی است، گفتم بله! بدون اینکه سؤالی کردهباشم. سال ۷۵ بود که ازدواج کردم و خدا به من سه پسر به نامهای جواد، احمدرضا و نیما داد. با شوهرم چندسالی زندگی کردم ولی بعد که درگیر اعتیاد شد دیگر ادامه ندادم و طلاق گرفتم. از همان روزی که طلاق گرفتم دستم را به زانوی خودم گرفتم و با کارگری در هتلها و خانهها خرج زندگیام را درآوردم. البته از همان روز اولی که رفتم سرکار با امام رضا(ع) عهد بستم کاری انجام دهم که خدمتی برای زائران او باشد. این شد که رفتم ظرفشوی امام رضا(ع) شدم. ظرفهای میهمانان امام را در هتل میشستم و کار دیگری انجام نمیدادم. میخواستم نیت خدمت در کنار کارم باشد».
۱۴ سال پیش بود که شروع کردم
«پس از مدتی کار کردن در هتل توانستم با یکی از دوستانم خانهای دو طبقه اجاره کنم. وقتی در هتل کار میکردم گاهی پیش میآمد زائران هتل از قیمتها گلایه داشتند و از من میخواستند به آنها خانههای قیمت مناسب معرفی کنم. حتی میگفتند اگر خانه خودت جا دارد ما بیاییم. پیش از آن چون مادرم هم اهل پذیرفتن زائران آقا در خانهاش بود و روزی نبود که خانهاش خالی باشد با این کار آشنا بودم، ولی بعد از اینکه مستقل شدم و خانه گرفتم تصمیم گرفتم خودم هم وارد همین کار شوم و خانهام را دراختیار زائران آقا قرار دهم. ۱۴ سال پیش بود که شروع کردم. خانه کوچکی داشتم، ولی همان خانه کوچک هم پناهگاه خوبی برای زائرانی بود که به زور میتوانستند حتی کرایه راه سفر را تأمین کنند. در خانهای که خودم زندگی میکردم زائران آقا را هم میزبانی میکردم. خانهای که حتی پول پیش آن را خودم نداشتم بدهم و خواهرم کمکم کردهبود».
امام رضا(ع) خودشان کارها را درست میکنند
«از زائرانی که میهمان خانهام میشدند و میشوند هیچ هزینهای نمیگیرم و کل خرجشان در ایامی که خانهام هستند با من است. البته اینکه میگویم با من، درست نیست، چراکه خود امام رضا(ع) جلو جلو روزی میهمانها را میرساند. مثلاً همین امروز پیش از اینکه شما بیایید چند زائر برای ناهار میهمانم بودند. روغن ناهار امروز را دیروز یکی از خانمهایی که خانهاش برای تمیزکاری رفته بودم، داد. من از این میزبانی برکتها و عنایتهای زیادی دیدهام. خودم هم نمیدانم از چه راهی امام رضا (ع) برایم درست میکند. هرچه فردا میخواهم و لازم دارم همین امروز پیشپیش به من میدهد. معجزه در زندگیام زیاد دیدهام. همین خانهای که الان در آن نشستهایم از لطف و معجزه آقا بودهاست. ۴۰ تا چهارشنبه نذر کردم حرم بروم تا آقا خانهای بزرگ و جادار به من بدهد. سر هفته دوازدهم توانستم خانه بخرم. با امام عهد کردهام نگذارم کسی از در این خانه ناامید برود. گفتهام شما به من کرامت میکنی و من نوکری شما را میکنم».
قرار است میهمان آقا اینجا راحت باشد
«پس از این همه سال با خیلی از میهمانانی که خانهام میآیند دیگر رفیق شدهام و هرسال همینجا میآیند. از قزوین، ساری، تهران و اصفهان دوستان زیادی پیدا کردهام که باز اگر سفری پیش بیاید من هم خانه آنها میروم و بندههای خدا کلی لطف دارند. وقتی میهمانی خانهام میآید تمام خانه را در اختیارش میگذارم. فقط یک اتاق دست خودم و بچههایم است و بقیه خانه در اختیار آنهاست. البته همین اتاق خودمان هم محدودیتی ندارد و اگر زائری داخل آن برود و استفاده کند به هیچ عنوان ترشرویی نمیکنم. قرار است میهمان آقا اینجا راحت باشد. حتی پیش آمده وسیلهای خراب شده یا شکسته ولی حرفی نزدهام چون زائر آقا روی چشم من جا دارد. اگر کاری پیش بیاید، میروم دنبال کارهایم و خانه را در اختیارشان میگذارم. کلید میدهم و مشکلی ندارم. فقط نکتهای که برایم مهم است این است که این زائران باواسطه به من معرفی شوند تا بتوانم به آنها اعتماد کنم و شناختی ضمنی وجود داشتهباشد. برایم هم فرقی نمیکند چه ماه و فصلی از سال باشد، همه ایام سال میآیند. گاهی یک نفره، گاهی چند نفره، گاهی خانواده هستند، گاهی زوج جوان و گاهی هم چند خانم که با هم راهی مشهد و زیارت شدهاند. همه کارهای میهمانانم را هم میکنم، از شستن ظرفها گرفته تا غذا درست کردن و شستن لباسهایشان و به این کار افتخار میکنم. زائر در این خانه هیچ محدودیتی ندارد، چرا که برکت خانه از آنهاست و فکر نمیکنم تا آخر عمرم بتوانم این کار را کنار بگذارم. در این دنیا هرچه بدست بیاوری فایدهای ندارد، باید کاری کنی که آن دنیا دستت پر باشد. افراد زیادی هستند که از ترس هزینههای اسکان به زیارت آقا نمیآیند و ما باید این ترس را از بین ببریم».
زیارتی که دارند برای من خیلی عزیز است
«حقیقت این است خانوادههایی که به خانههای ما میآیند و اینجا را به هتل و مهمانسرا ترجیح میدهند، خانوادههای ضعیفی هستند که چندان اوضاع مالی خوبی ندارند و به زحمت توانستهاند خرج سفر را تهیه کنند. برای همین این زائران و زیارتی که دارند برای من خیلی عزیز است.
خانوادهای سید چند وقت پیش میهمان من بودند که کفشهایشان آنقدر کهنه و پاره بود که به پایشان نمیگرفت. آمده بودند دو روزی بمانند و بروند ولی وقتی دیدند من مشکلی ندارم ۶ روز ماندند. همان روزی که میخواستند بیایند، خواهرهایم میهمان خانهام بودند. ناهار که خوردند گفتم بروید که زائر میخواهد بیاید. شما باز هم میتوانید بیایید ولی میهمان امام رضا(ع) ممکن است دیگر مشهد نیاید».
برنامه ثابت هر چهارشنبه من حرم است
«هرسهشنبه سفره امام زمان(عج) دارم. خدا میداند چه خانمهای بیحجاب و بینمازی پای این سفره چادری و نمازخوان شدهاند. برنامه ثابت هر چهارشنبه من هم حرم است. البته اگر از بچهها بپرسی، میگویند مادر ما همیشه حرم است. همینطور هم هست. نیاز دارم و ندارم، حرم میروم. گره در کارم هست و نیست، حرم میروم. وقتی خوشحالم حرمم، وقتی ناراحتم حرمم. کلاً امام رضا(ع) همه زندگی من است و تنها آرزویی که دارم این است خادم حرم او شوم. به معنی واقعی یک خادم و خدمت در حرم را آرزو دارم، وگرنه وظیفه خودم میدانم در هرحالی به زائر آقا خدمت کنم. به همه هم میگویم تا نمک غذایتان را هم از امام رضا(ع) بخواهید».
◾◾ ◾
خانم پاریاب در کنار کارش در بیرون از خانه، در خانه هم مشغول تولید انواع ترشیجات شده و بخشی از هزینههای خانهاش را که روی دیوار آن نوشته شده «این خانه میزبان زائران ارض اقدس رضوی است» تأمین میکند. پسرش جواد، سرباز است، تازه ازدواج کرده و درگیر ضامن برای وام ازدواجش است و دستی در پرورش گل دارد و میخواهد برای خودش گلخانه راهبیندازد. پسرهای دیگرش خانه نیستند، میگوید سرکارند. عصر چهارشنبه است، مصاحبه که تمام میشود؛ میپرسد: میشود من هم تا یک جایی با شما بیایم؟ میخواهم بروم حرم... .
آدمهای زیادی در این دنیا پیدا میشوند که برای کاری خیر، بخشی از دارایی خود را میبخشند؛ اما آدمهای کمی پیدا میشوند که بتوانند از اندک دارایی خود بگذرند. به قول قدیمیها «این جور کارها دلِ گنده میخواهد».
منبع: روزنامه قدس
کد خبر 1145
نظر شما