شاید ذکر و دعا باعث شده که این نانها بوی کربلا و نجف بدهد. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، مسجد امیرالمومنین (ع) نیشابور مملو از جمعیتی شده که برای احیا، بر سر گرفتن قرآن و جاری شدن ذکر الغوت آمده اند.
در صحن و سرای مسجد، جایی برای نشستن نیست و پیرمردی که او راخادم می نامند با همراهی چند جوان، حیاط کوچیک مسجد را با فرش می پوشانند.
حاج رمضان، همان خادم مسجد، مقابل درب ورودی مسجد ایستاده و به رسم ادب دست روی سینه گذاشته و به شبزنده داران احیا خوش آمد می گوید. مردم محله هم با او خوش و بش می کنند و بیشتر آن ها یک سوال را می پرسند؛ ننه علی امشب به مسجد می آید؟ پیرمرد خادم در پاسخ مردم می گوید که پسرش ننه علی از دیروز خبر داده که او امشب مهمان مسجد ماست.
نان هایی که بوی کربلا و نجف می دهد
دقایقی می گذرد و باز هم سوال می شود؛ چرا ننه علی نمی رسد؟ برایم سوال می شود که ننه علی کیست و چرا اینقدر دنبال او می گردند؟ من هم به دنبال او می گردم. از لابهلای جمعیت خودم را به خانمی میرسانم که دنبال ننه علی می گشت. از ماجرای نان های نذری او می پرسم. بانگ صلوات قاری از بلندگوی مسجد بلند می شود و ان خانم در حالی که به احترام قرآن رو به قبله می نشیند با عجله میگوید:«ننه علی بیاد جواب سوالت رو میگیری. تبرک از دست ننه علی برکته، شفای همه دردهاست. چون نان هایش بوی کربلا و نجف میده.»
ننه علی می آید و...
مسجد غرق در سکوت و آرامشی روحانی می شود. همه برای شنیدن تلاوت آیههای ساکت می شوند و قاری سوره قدر را می خواند. انا انزلناه فی لیله القدر ... و ما ادراک ما لیله القدر...
همه مشغول زمزمه قران هستند که زنی با چادر مشکی با دو زنبیل بزرگ در دست وارد می شود و به اتاق کوچکی در انتهای حیاط مسجد می رود. مردمی که تا چند دقیقه قبل بیصبرانه منتظر آمدنش بودند به احترام تلاوت آیات قرآن ورود او را نادیده میگیرند. قرآن تمام می شود و جمعیت با ذکر صلوات به طرف اتاق انتهای حیاط مسجد میروند. یکی می گوید خداراشکر که ننه علی آمد و دیگری از عطر نان های او می گوید.
فقط یک لقمه برای تبرک
همراه با چند خانم، وارد اتاق می شوم. زنی را میبینم که چادر مشکی روی صورتش کشیده و در حالی که نان های نذری اش را به مردم میدهد از حاضران می خواهد که برای شادی روح اموات، زیارت کربلا و نجف و... صلوات بفرستند. گوشهای میایستم. اتاق از جمعیت پر و خالی می شود اما نانها تموم نمی شود. گوشهای میایستم اتاق از جمعیت پر و خالی میشه اما نونها تموم نمیشه برکت نانها عجیب است و عجیب تر، برخورد مردم. بعضیها با سعهصدر نانی را که می گیرند چنمد تکه می کنند و به نفر بعدی میدنهند و با لبخند میگویند تبرک یک لقمهاش کافی است.
نذرتان قبول...
از اتاق خارج میشوم. هنوز بعضیها در حیاط کنار سجاده نشسته اند. می گویند ما شب نوزدهم نان تبرک گرفتیم. این نان قسمت کسانی است که ماه رمضان امسال نان نگرفتن. بعد از تمام شدن نان ها، ننه علی از اتاق بیرون می آید. سجاده اش را پهن میکنه و کتاب مفاتیح الجنان را ورق میزند تا به دعای جوشن کبیر برسد. کنارش می نشینم و نگاهش میکنم. برخلاف تصورم ننه علی زن نسبتا جوانی است.
ننه علی متوجه حضورم میشود و با لبخند میپرسد: « دخترم نون بهت نرسیده؟ غمت نباشه شب بیست و سوم ماه رمضان هم نون میپزم. انشالله حاجت روا بشی.» نانم رو از زیر چادرم نشان می دهم و میگویم نذرتان قبول. چند تا سوال دارم. شما که جوان هستید چرا ننه علی نام دارید؟ چرا از همه جای شهر برای گرفتن نذر نان شما می آیند؟ واقعا نان های شما شفاست، بوی کربلا و نجف میدهد؟ موقع پختن نان ها دعای مخصوصی میخوانید؟ می گوید هر چه در مورد این نانها شنیدی به خاطر عشق اهل بیت، حضرت علی، ذکر و دعای خانوادهام در شبهای قدر است.
وصیتی که در شب قدر عمل می شود
او می گوید: پدربزرگم با اینکه سواد نداشت اما قرآن و نهجالبلاغه را خوب میشناخت. خیلی مومن، معتقد و عاشق حضرت علی بود. او گفت: از محصول زمین گندمزارم هر ساله به اندازه یک کیسه گندم آرد کن، نان بپز و شب ضربت خوردن حضرت علی بین شبزندهداران احیا خیرات کن.
او تا زنده بود هر ساله شب ۱۹ ماه مبارک رمضان در مسجد روستا افطاری میداد و با نانهایی که مادربزرگم میپخت از مردم پذیرایی میکرد تا سال آخر عمرش که به تنها فرزندش یعنی مادرم چنین وصیت کرد.
مادرم خیلی جوان بود که بیماری سختی گرفت و دکترها جوابش کردند. شب ۱۷ ماه رمضان بود . مادرم به من که فرزند بزرگش بودم وصیت کرد و گفت هر سال از گندمزار پدریش دو کیسه گندم را نون پخت کنم و شب ضربت خوردن و شب شهادت حضرت علی(ع) بین عزاداران مولا پخش کنم. روز بعد هم او به کما رفت و در شب ۲۱ ماه رمضان درگذشت.برادرم و برادرم هم چندسال بعد در ماه رمضان از دنیا رفتند. حالا از آن سال ها بیشتر از ۲۰ سال می گذرد. من هر ساله شبهای قدر ۱۹، ۲۱ و ۲۳ ماه مبارک رمضان به وصیت مادرم عمل میکنم و به جای ۲ کیسه همه محصول گندمزار کوچک یعنی ۳ کیسه گندم را آرد میکنم. خودم خمیر میکنم و برای عزاداران امیرالمومنین نون میپزم و هر ساله ۳ شب قدر را در یکی از مسجدها خیرات میکنم
برای همین مردم به من ننه علی می گویند! نمیدانم چه حکمتی بود که با این همه اعتقاد و عشق خانوادهام به اهل بیت عصمت و طهارت آرزوی زیارت کربلا و نجف به دلشان موند شاید ذکر، دعا و خیرات وقف در شبهای قدر باعث شده که این نانها بوی کربلا و نجف رو بدهد.
نظر شما