عتبهنیوز ـ آزیتا ذکاء؛ از همان اوان جوانی با حضور در جامعه فعالیت اجتماعی خود را با عضو شدن در بسیج آغاز کرد و همچنان فعالیتش در پایگاه و حوزه مقاومت بسیج ادامه دارد. او با پذیرش مسئولیت پایگاهی در منطقه محروم شهرش جانی به روح افسرده محله بخشید و پایگاه غیرفعال را مجدد احیا کرد. زنان و دختران با عضویت در این پایگاه به توانمندی فرمانده خود آگاه شدند و میدانستند او میتواند به آرزوی آنها جامعه عمل بپوشاند، بنابراین از او درخواست سفر زیارت امام رضا(ع) کردند.
طاهره حسنوند، فرمانده ۳۸ ساله پایگاه مقاومت بسیج حضرت زینب(س) شهر خرمآباد است که از سال ۱۳۹۵ بسیجیان و همسایگان پایگاهش را برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد میآورد، چهارشنبه امام رضایی(ع) این هفته گفتوگویی با او انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
چه عواملی موجب شد خانم حسنوند به آرزوی مردم شهرش برای زیارت به مشهدالرضا(ع) جامعه عمل بپوشاند؟
سوال شما را با تجربه اولین سفر زیارتی خودم پاسخ میدهم. در کودکی پدرم را بر اثر سکته قلبی از دست دادم و یتیم بزرگ شدم. اما داییام که دخترهایی سن من و خواهرم داشت، نگذاشت ما نبود پدر را در زندگی احساس کنیم. هر هفته پنجشنبه و جمعهها یا ما منزل آنها بودیم یا خانواده دایی مهمان خانه ما بودند. سال ۱۳۸۲ دایی به ما پیشنهاد سفر به مشهد مقدس را داد و قرار بود ما پولهایمان را جمع کنیم تا بتوانیم به زیارت امام رضا(ع) بیاییم.
یادم هست آنقدر خوشحال بودیم که من و خواهرم برای نوروز سال ۱۳۸۳ لباس نو و حتی یک جفت جوراب هم نخریدیم؛ حتی عیدهایمان را نیز خرج نکرده و همه را داخل قُلک میانداختیم. شهریور همان سال من، مادر و خواهرم به همراه خانواده دایی و یکی و دو نفر از همسایهها با مینیبوس راهی مشهد شدیم. یک عکس یادگاری هم با حرم گرفتیم که هر وقت آن را میبینم شیرینی سفر اول برایم تداعی میشود.
پس شما اولین سفرتان به مشهد را با پولهای قُلکتان آمدید...
بله. کرایه هر کدام از ما ۹ هزار تومان شد که از پول قُلکمان پرداخت کردیم. در سن نوزده سالگی تجربه اولین سفر زیارتی مشهد برایم خاطره شد. خانهای در خیابان ۱۷ شهریور برای سه روز اجاره کرده بودیم و از آنجا هر وقت به حرم نگاه میکردم گریهام میگرفت، هنوز باورم نمیشد مشهد هستم و این چشمان من است که گنبد و گلدسته طلای حضرت را از نزدیک میبیند. با خودم میگفتم امام رضا(ع) ما را دوست داشته که به زیارتش طلبیده است.
سفرهای بعدی چگونه اتفاق افتاد؟
من جزو شورای حوزه مقاومت بسیج محلهمان بودم، با کمک سپاه چهار و پنجبار دورههای بصیرتی و فرهنگی را به مشهد آمدم. یکی و دوبار هم دوره توانمندسازی فرماندهان داشتیم که من هم به عنوان فرمانده پایگاه در این دورهها در مشهد حاضر شدم. بعد اولین سفرم به مشهد تقریبا هر سال به این شهر سفر کردهام.
چه شد که تصمیم گرفتید خودتان زائر به مشهد بیاورید؟
پایگاه من در محله کورش اسدآبادی است که مردمان این منطقه بسیار دچار فقر فرهنگی و مالی هستند. وقتی فرمانده پایگاه این محله شدم، فعالیت این پایگاه راکت بود و محل آن در مسجد نیاز به نظافت و تعمیر داشت. یک ماه اول را صرف امور راهاندازی این پایگاه کردم و سپس به جذب نیرو پرداختم.
زنان و دخترانی که عضو پایگاه من شدند، خیلی دوست داشتند به مشهد بیایند و بین آنها افرادی بودند که هرگز به زیارت امام رضا(ع) مشرف نشده بودند. واقعا یاد زمانی افتادم که مشهد و زیارت حضرت جزو آرزوهایم بود؛ بنابراین با مسئول فرهنگی سپاه ناحیهمان صحبت کردم.
گفتند: ما میتوانیم از جوان سیر «شرکت اتوبوسرانی بین شهری» با مبلغ کمتر برایت اتوبوس بگیریم که شما بتوانی این افراد را به زیارت ببرید. مشکل مکان برای اسکان داشتیم که خیلی ناراحت پیش آقای طهماسبی مسئول تعلیم و تربیت استانمان رفتم، گفت: ناراحت نباش. یک حسینیه در خیابان بهجت نزدیک به حرم داریم، هماهنگ میکنم مسافرانت را آنجا ببر. شماره مسئول حسینیه را داد، آن حسینیه جا نداشت و من از مردادماه پیگیر بودم تا بالاخره اواخر شهریورماه توانستم با همت مسئول حسینیه نشر معارف، آپارتمانی در مقابل همان حسینیه پیدا کنم و اولین کاروانم را برای زیارت به مشهد بیاورم.
اولین کاروان زیارتیتان به مشهد به چه سالی برمیگردد؟
شهریورماه سال ۱۳۹۵ بود. در این هفت سال بیش از ۴۰ کاروان به مشهد آوردم؛ سالی تقریبا ۶ الی ۸ بار کاروان میآورم که هر سرویس تقریبا ۱۰ زائر زیارت اولی هستند. آخرین کاروان تابستان بود که ۲۰ نفر آنها زائر اولی بودند.
اشاره کردید فرمانده پایگاه بسیج در منطقه محروم شهرتان هستید. حتما مردم آن منطقه هزینه سفر به مشهد را ندارند. برای کمک به آنها خیرانی هستند که قدم خیر بردارند؟
دو تا خیّر هستند که به مسافران من کمک میکنند. وقتی به خانمها گفتم هماهنگی صورت گرفته و انشاالله یک کاروان برای زیارت به مشهد راه میاندازیم. برخی پول نداشتند و ناراحت بودند که نمیتوانند به این سفر زیارتی بیایند. یکی از دوستانم که در خیریه آبشار عاطفهها کار میکند و بیپولی مردم بیبضاعت را به چشم خود دیده و درد آن را درک میکند. دو خانواده شش نفر بودند که بخشی از هزینه آنها را متقبل شد و آنها با خوشحالی با من همسفر شدند و حتی موقع برگشت جشن سفر زیارت اولی مشهد برای کودکانشان گرفتند. یک همسر شهید نیز در همسایگی ما است و او هم تا به حال هزینه چند زائر زیارت اولی را متقبل شده و خود او همیشه از من پیگیر است که چه زمانی مسافر مشهد میبری؟ زائری هزینه سفر نداشت به من بگو.
از سختیهای مسئولیت یک کاروان زیارتی بگویید.
این مسئولیت با دلهره همراه است و همیشه این دغدغه را دارم که مسافرانم را به سلامت به مشهد بیاورم، خوب زیارت کنند، این سفر برایشان خاطره شود و در ذهنشان بماند. خدا رو شکر تو این چند سال هم همینطور بوده است. آنها از مسافرت با کاروان من احساس رضایت دارند، به من زنگ میزنند و میگویند ما در سفری که با کاروان شما داشتیم از امام رضا(ع) برات کربلا خواستیم و سفر عتباتعالیات قسمت و روزیمان شده است. سختیهای این کار در کنار اتفاقات خوبی که برای زائران امام رضا(ع) میافتد خیلی برایم شیرین است.
نظر شما